همهی ما قابلیت گوش دادن مؤثر به افراد مختلف و در موقعیتهای متفاوت را داریم. گوش دادن مؤثر، یک فرآیند فعال است. چیزی که باید بهطور آگاهانه انجامشده و نیاز به تمرین دارد.
تصورات غلط رایجی در مورد گوش دادن وجود دارد که میتواند بر چگونگی احساس ما تأثیر گذاشته و فرآیند گوش دادن را کم اثرتر نماید.
بنابراین بسیار مهم است زمانی که مهارتهای گوش دادن خود را گسترش میدهیم، بفهمیم چه تصورات اشتباهی در این زمینه وجود دارند که بایست کنار گذاشته شده تا ما را قادر سازند تا به درک صحیحتری از گوش دادن برسیم.
در این مقاله تصورات غلط رایج در گوش دادن شرح داده میشود.
تصور غلط ۱:
یادگیری مهارت گوش دادن، سخت است
اولین تصور غلط راجع به گوش دادن این است که یادگیری مهارتهای موردنیاز آن، سخت است. همهی ما از اولین سالهای زندگی یادگیری مهارت گوش دادن را آغاز و زمان زیادی را صرف آن میکنیم. اینکه تا چه حد خوب گوش میکنیم به شرایط ارتباط، انگیزهی ما از گوش دادن و شخصیت ما بستگی دارد.
گوش دادن ممکن است تا حدی پیشپاافتاده شود، که ما عملاً عادتهای بد خودمان را گسترش داده و نسبت به فرآیند آن بیتفاوت شویم.
یادگیری مهارتهای موردنیاز برای گوش دادن مؤثر، سخت نیستند. کلید گسترش مهارتهای گوش دادن، تمرین و بهکارگیری مداوم آن مهارتها در تمامی موقعیتهای ارتباطی است. تلاش برای یادگیری و تمرین چگونگی گوش دادن، بسیار باارزش خواهد بود.
کارفرمایان به مهارت گوش دادن مؤثر خصوصاً در وظایفی چون مدیریت و رهبری، بسیار بها میدهند. بهاحتمالزیاد شما مزایای آن را در زندگی شخصی و اجتماعیتان نیز خواهید دید. گوش دادن مؤثر به درکی عمیقتر منجر میشود و خواهید توانست روابط قویتر و بامعناتری را با دیگران برقرار کنید.
تصور غلط ۲:
من یک شنوندهی خوب هستم
عموماً افراد تواناییهای گوش دادن خود را بالاتر از دیگران تخمین میزنند بهعبارتدیگر، ما همیشه تمایل داریم تصور کنیم که نسبت به دیگران شنوندههای بهتری هستیم. این به آن معناست که دیگران تصور میکنند نسبت به شما شنوندههای بهتری هستند. گوش دادن فعال، تنها از طریق درکی که به دست میآورید، میتواند اندازهگیری شود. این هم برای موقعیتهای مختلف و افراد متفاوت تغییر خواهد کرد.
خوب گوش دادن یک مهارت خدادادی نیست. درواقع بدون آموزش و تمرین نمیتوانیم به شنوندههای مؤثر تبدیل شویم. باور اینکه نسبت به دیگران شنوندهی بهتری هستید، بدون صرف زمان برای یادگیری و تمرین مهارتهای گوش دادن در طول زمان، درست نخواهد بود.
تصور غلط ۳:
افراد باهوش شنوندههای بهتری هستند
هیچ ارتباطی بین میزان متداول توانایی شناختی، هوش (IQ) و اینکه تا چه اندازه خوب گوش میدهیم وجود ندارد. گرچه باهوش بودن و برخورداری از یک دایره لغات خوب، پردازش اطلاعات و دستیابی به درک مطلب را آسانتر میکند، بااینحال این صفات لزوماً افراد باهوش را به شنوندههای بهتری تبدیل نمیکند. بهعنوانمثال، افراد خیلی باهوش ممکن است از شرکت در یک گفتگو بهسرعت خسته شده و گوش کردن را متوقف سازند و به موارد دیگری فکر کنند.
از طرف دیگر، بیشتر احتمال دارد که افراد باهوش هیجانی بالا (EQ) شنوندههای بهتری باشند. هوش هیجانی به توانایی شخص به ارزیابی، شناسایی و مدیریت احساسات خود و دیگران اشاره داشته و میزان احتمالی است که شخص نیازهای احساسی دیگران را در نظر میگیرد. ارزیابی این قبیل نیازها اغلب از طریق خوب گوش دادن اتفاق میافتد.
خواندن، اغلب با هوش و ساخت واژگان مرتبط میشود. اصطلاح “کتابخوان بودن” معمولاً بر دانش و هوش دلالت دارد. ممکن است فرض کنید افرادی که زیاد مطالعه میکنند بهنوبه خود شنوندههای بهتری هستند. خواندن، فرآیندی مشابه با گوش دادن است که شامل تفسیر لغات نوشتهشده به معنی آن میباشد درست مانند گوش دادن که در آن لغت گفتهشده را پردازش میکنیم. خواندن، درک مطلب را تضمین نمیکند. ممکن است خواندن بهصورت منفعلانه بهمنظور استراحت و تمدد اعصاب باشد و یا بهصورت فعالانه، بهمنظور آموختن مطلب و یا دستورالعملی که دنبال میکنیم.
برخی از افراد اطلاعات را از طریق لغات نوشتهشده بهتر پردازش و تحلیل میکنند و در مقابل برخی از طریق گفتگو و سایر تعاملات کلامی.
تصور غلط ۴ :
شنیدن همان گوش دادن است
داشتن شنوایی خوب، شما را به یک شنوندهی مؤثر تبدیل نمیکند. ممکن است فردی باوجود داشتن قدرت شنوایی خوب، در مهارتهای گوش دادن بسیار ضعیف باشد. خوب شنیدن شما را قادر میسازد تا صداها را بهخوبی شنیده و تفسیر نمایید، درصورتیکه گوش دادن چیزی بیشتر از صرفاً شنیدن است. گوش دادن مؤثر به معنی تمرکز بر معنای لغات و سپس قرار دادن آنها در یک چهارچوب برای رسیدن به یک درک از آنچه شنیدهاید میباشد.
شنوندهی خوب علامتهای غیرکلامی ارسالشده توسط گوینده را تفسیر و درک میکند. ازجمله، لحن و آهنگ صدا، اشارات و حرکات و زبان عمومی بدن. گوش دادن مؤثر بهطور کامل به توانایی ما در شنیدن وابسته نیست، بلکه شامل حواس و فرآیندهای شناختی است.
شنیدن مانند نفس کشیدن یک فرآیند منفعلانه است که بدون فکر کردن انجام میشود، درصورتیکه گوش دادن یک مهارت اکتسابی و یک فرآیند فعالانه است. مغز انسان باید بهمنظور درک معنای پیامی که میشنود و یا میبیند به فعالیت پرداخته تا بتواند اطلاعات را پردازش نماید. درواقع هدف از گوش دادن درک پیام است.
تصور غلط ۵:
با مسنتر شدن شنوندههای بهتری خواهیم شد
هیچکس با بالا رفتن سن بهصورت خودکار به شنوندهی بهتری تبدیل نمیشود. بدون تمرین و تفکر آگاهانه درباره گوش دادن هیچ دلیلی مبنی بر بهبود فرآیند گوش دادن وجود نداشته، بلکه درواقع ممکن است بدتر نیز بشود.
ما در طول مسیر زندگی، تجارب و درکی را از دنیای اطرافمان کسب میکنیم که استعداد ما را در گوش دادن بهبود میبخشد. اینکه آیا ما از این استعداد و ظرفیت استفاده میکنیم و درواقع مؤثرتر گوش میدهیم یا خیر، به شخصیت ما، موقعیت خاصی که در آن هستیم و اجتناب ما از عادتهای بدی که ممکن است تاکنون کسب کرده باشیم، بستگی دارد.
پیدا کردن عادتهای بد در گوش دادن، بسیار ساده اتفاق میافتد، درست مانند عادتهای بدی که در استفاده از مهارتهای روزمرهی دیگر به کار میبریم. بهعنوانمثال، زمانی که رانندگی یاد میگیریم، آموزش میبینیم از آینهها استفاده کنیم، راهنما بزنیم و هردو دست خود را بر روی فرمان نگهداریم. اما بهمحض اینکه اعتمادبهنفس ما در رانندگی بهبود مییابد، عادتهای بد، خود را نمایان میسازند. دیگر احتمال اینکه همهی تمرکز خود را بر روی رانندگی بگذاریم کم خواهد شد، درواقع فرآیند رانندگی برای ما یک امر خودکار میشود.
برخی از عادتهای بد و موانع در گوش دادن مؤثر بهقرار زیر است:
- گوش دادن انتخابی.گوش دادن تنها به بخشهایی از گفتگو که به نظر میرسد ارتباط به خصوصی دارند.
- آماده کردن پاسخ. فکر کردن به چیزی که میخواهید در جواب بگویید، وقفه انداختن بین صحبتهای گوینده با افکارتان و به پایان رساندن جملات افراد دیگر.
- ساختن فرضیات. فرض اینکه میدانید گوینده میخواهد راجع به چه چیزی صحبت کند. این فرضیات بر اساس ایدههای قبلی ، تعصب ، کلیشهها و تجارب گذشته ایجاد میشوند.
برای اطلاعات بیشتر دربارهی عادتهای بد، موانع و نشانههای گوش دادن غیر مؤثر به صفحه ما با عنوان ‘موانع گوش دادن مؤثر’ مراجعه نمایید.
تصور غلط ۶ :
جنسیت بر روی توانایی گوش دادن تأثیر دارد
بهطورکلی و بدون استناد به افکار کلیشهای، زنها و مردها بهطور متفاوتی ارتباطات را ارزشگذاری میکنند. زنها تمایل دارند ارزش بالاتری را برای ارتباط، همکاری و پیامهای عاطفی قائل شوند، درحالیکه مردها عموماً بیشتر در مورد حقایق نگران بوده و ممکن است در صحبت کردن و یا گوش دادن به اشخاص یا موضوعات عاطفی، احساس راحتی نکنند.
این بدان معنا نیست که زنها نسبت به مردها شنوندههای بهتری هستند یا برعکس. بلکه تفاوتهایی در روشی که هرکدام برای تفسیر پیامها استفاده میکنند، وجود دارد. در طول یک گفتوگو ممکن است زنها و مردها هرکدام سؤالهای متفاوتی را از گوینده بهمنظور روشن شدن پیام دریافتی، بپرسند. بنابراین، تفسیر نهایی آنها از گفتوگو میتواند متفاوت باشد.
با آگاهی از تصورات غلط رایج در گوش دادن و سعی در کنار گذاشتن آنها میتوانیم گام موثری در توسعه فردی خود برداریم.