چرا برخی از تغییرات بهسادگی حاصلشده و برخی دیگر مدت بیشتری طول میکشند؟
در محیط سازمانی یا بهصورت فردی، میتوانید با یک سطح منطقی، کارهای زیادی بر روی چیزی که در حال تلاش برای تغییر آن هستید، انجام دهید.
این “سطوح منطقی” که معمولاً در برنامهریزیهای عصبی کلامی (NLP) قابلاستفاده میباشند، اولین بار توسط رابرت دیلتز مطرح شده و یک ساختار مفید برای توجه به آنچه در هر فرد، گروه یا سازمان اتفاق میافتد، فراهم میکنند. بنابراین، شش سطح در خصوص تفکر یا موقعیت تعریف میشود: محیط، رفتار، توانمندی یا استعداد، باورها، هویت و معنویت که غالباً بهصورت سلسله مراتبی نمایش داده میشوند (مطابق شکل زیر).
سطوح منطقی دیلتز (Dilts)
ایدهی اولیهای که سطوح منطقی بر آن استوار است، این است که هر سطح بهطور مستقیم سطوح زیرین خود را تحت تأثیر قرار میدهد. یک سطح ممکن است سطوح بالاتر خود را تغییر دهد، اما الزاماً این اتفاق نخواهد افتاد.
سطوح ششگانه
محیط
محیط یکی از شرایط بیرونی محسوب میشود که عمل و رفتار ما در آن اتفاق میافتد. فردی که در این سطح عمل میکند احتمالاً توضیح میدهد که چه اتفاقی افتاده است، چه کسی آنجا حضورداشته و غیره. بهطورکلی ‘داستان’ در مورد شخص گوینده نبوده و تمرکز، بیشتر بر روی شرح چگونگی اتفاق، خواهد بود. این امر ممکن است شامل شکایت و نارضایتی باشد.
رفتار
رفتار، عملها و عکسالعملهایی است که توسط یک فرد، درون یک محیط اتفاق میافتد. فردی که در این سطح فعالیت میکند، در خصوص آنچه فکر کرده و انجام داده و آنچه متأثر از رفتار وی بوده، توضیح میدهد. این امر میتواند شامل آنچه انجام داده و همچنین تأثیر عمل وی باشد.
توانمندی یا استعداد
این سطح را با عنوان سطح ‘چگونگی’ نیز میتوان در نظر گرفت. استعدادها، رفتار را از طریق راهبردهای شخصی شامل مهارتها و توسعههای فردی، پیش میبرند. شخصی که در این سطح عمل میکند، به چگونگی دستیابی به اهداف، شامل مهارتهایی که برای توسعهی خود نیاز دارد، فکر میکند.
باور
سطح باور، میتواند بهعنوان سطح ‘چرایی’ و همچنین گاهی از اوقات بهعنوان سطح ‘ارزشها’ مطرح شود. این سطح به دلایل پنهان در پشت رفتار، از قبیل هرگونه ارزشهای اساسی، اشاره دارد. باورها و ارزشها میتوانند باعث تقویت و یا تضعیف تواناییهای فرد شوند. بهطور مثال این باور که “خوب نقاشی نمیکنم” میتواند تمامی تلاشهایی که برای یادگیری نقاشی میکنید را از بین ببرد.
هویت
این سطح به اینکه ‘چه کسی’ هستید اشاره داشته و همچنین میتواند با عنوان سطح خودشناسی نیز شناخته شود. گفتگوها در این سطح اغلب در مورد شکوفایی شخصی است، مانند “من از چه چیزی خوشم میآید؟”، “چه چیزی مرا برجسته میکند”، “علاقه من چیست؟”. فردی که متحمل استرس و فرسودگی زیادی است اغلب در این سطح قرار میگیرد.
معنویت
معنویت همیشه در سطوح منطقی گنجانده نمیشود و ممکن است بهعنوان یک گام فراتر از سایر سطوح در نظر گرفته شود؛ یعنی چیزی فراتر از فرد و مرتبط بودن با بخشی از یک سیستم بزرگتر که ممکن است خانواده یا اجتماع باشد و یا حتی فراتر از آن. برخی از افراد این سطح را بهعنوان سطح “خرد” توصیف میکنند و برخی کاملاً آن را مستثنا از این سطوح میدانند و برخی نیز آن را بهعنوان بخشی از چگونگی شناخت خود، به سطح هویت مربوط میدانند.
استفاده از سطوح منطقی دیلتز
با استفاده از زبانی که افراد برای بحث در مورد یک مشکل یا یک موقعیت به کار میبرند، میتوانید تعیین کنید که فرد در کدام سطح عمل میکند. اگر فردی تنها در یک سطح فعالیت کند، مشکلات و اوضاع او حل نشدنی به نظر خواهند رسید. اگرچه، درصورتیکه بتواند سطح خود را تغییر دهد، درنتیجه مشکل نیز تغییر خواهد کرد.
شما میتوانید با تغییر زبان به سطح دیگر، به شخص دیگری کمک کنید تا سطحی که در آن عمل میکند را تغییر دهد. این امر مشکل را تغییر داده و افق جدیدی را به روی وی باز خواهد کرد. این روش یکی از ابزارهایی است که اغلب، مربیان برای کمک به مراجعهکنندگان خود برای درک بهتر مشکلاتشان، استفاده میکنند، اما این روش به همان اندازه برای افراد در خانه یا محل کار، بهخصوص اگر در جایگاه رهبری یک سازمان باشند نیز، کاربردی خواهد بود.
برخی از نمونههای تغییر زبان بهصورت عملی:
تصور کنید یکی از دوستانتان در خصوص رفتار فرزندش نگران است و بهشدت در جستجوی یافتن راهی برای مدیریت بهتر رفتار فرزندش میباشد.
وی در خصوص استفاده از روش تنبیه و تشویق بحث میکند، اما با این روش به نتیجه نرسیده است، مثالهایی از پرسشهایی که منجر به تغییر سطح منطقی و درنتیجه تغیر مشکل میشوند، بهقرار زیر است:
“فکر میکنی که چرا اینگونه رفتار میکند؟” {باورها / ارزشها}
“چگونه میتوانستی به گونهی متفاوتی واکنش نشان دهی؟” {استعداد/ توانمندی}
“در ابتدا چگونه میتوانستی موقعیت را بهگونهای تغییر دهی که از این اتفاق جلوگیری شود؟” {شایستگی/ توانمندی}
“آیا فکر میکنی که در تلاش است تا خود را ثابت کند؟ ” {هویت}
این پرسشها آنچنان با یکدیگر تفاوت ندارند، اما بحث و تفکر را از رفتار فرزند و همچنین رفتاری که والد در واکنش به او دارد (مانند نصیحت، تنبیه، پاداش یا غیره) دور کرده و به سطح متفاوتی هدایت میکند.
سطوح منطقی دیلتز به طریق دیگری نیز در عمل میتوانند به ما کمک کنند.
این روش اغلب بیان میکند که بازخورد باید تنها نسبت به رفتار صورت بگیرد و نه به ارزشها و باورهایی که آن رفتار را شکل دادهاند.
گرچه، هنگامیکه در مورد تغییر رفتار فکر میکنید، با توجه به سطوح منطقی، واضح است که بدون در نظر گرفتن ارزشهای شکلدهندهی رفتار، تغییر غیرممکن است.
فرض کنید شما همواره با این بازخورد روبرو هستید که لازم است سخنرانیها و ارائههای بیشتری انجام دهید. شغل شما داشتن یک چهرهی عمومیتر را ایجاب میکند. شما نیاز دارید که رفتار خود را تغییر دهید. اما با توجه به اینکه سابق بر این در این خصوص تلاش نمودهاید، میدانید که این کار برای شما بسیار دشوار است. همچنین خیلی ساده است که دعوتنامهی یک کنفرانس را رد کنید. چرا؟ اگر به سطوح منطقی بنگریم و در خصوص هرکدام فکر کنیم، این امر برای ما واضحتر خواهد شد.
۱٫ توانمندی – آیا مهارتهای موردنیاز برای اینکه بهگونهای دیگر رفتار کنید را دارا هستید؟ اگر هرگز تمرینی در خصوص چگونگی صحبت در یک جمع عمومی را نداشته و هیچ زمانی را برای رشد مهارتهای خود در این زمینه صرف نکردهاید، جای هیچ تعجبی نیست که این امر برای شما بسیار دشوار خواهد بود.
۲٫ باور / ارزشها – آیا اطمینان دارید که میتوانید تغییر کنید و آیا بر این باورید که این کار صحیح است؟ ارزشهای اساسی خود را موردبررسی قرار دهید، چراکه ممکن است متوجه یک تفکر پنهان در ذهن خود شوید، مثلاً اینکه فقط عدهی خاصی میتوانند ارائه دهند که شما جزئی از آنها نیستید و یا اینکه ایستادن در مقابل دیگران و به رخ کشیدن دستاوردها و موفقیتهای خود کار اشتباهی است.
۳٫ هویت – آیا رفتار شما با احساسات شخصیتان به هم گرهخورده است؟ شاید شما از صحبت در مکانهای عمومی متنفر باشید، چراکه علاقه ندارید در مرکز توجه قرار بگیرید. در این حالت تغییر رفتار برای شما بسیار دشوار خواهد بود مگر تا زمانی که مشکل عدم علاقهی خود را حل کنید. بااینحال، با مدیریت و سعی در حل عدم علاقهی خود خواهید دید که این مشکل میتواند یکشبه ناپدید شود.
نتیجهگیری
مانند بسیاری از ابزارهای سودمند در مدیریت و رهبری، سطوح منطقی بسیار ساده هستند. این مطالب باعث میشود تا بهراحتی این سطوح را به خاطر سپرده و بهمنظور تغییر روش تفکر خود و حتی شاید تفکر دیگران، از آنها در فعالیتهای روزمره استفاده کنید. مجموعه دانش و مهارتها در حوزه رهبری به شما کمک میکند که به عنوان یک مدیر یا صاحب کسب و کار بتوانید بهتر در مسیر توسعه فردی گام بردارید.
دیدگاه مفید وکاربردی است متشکرم
ممنونم خیلی خوب توضیح دادید .